خاطره خرده سنگی کوچک در راه امید است
بسم الله الرحمن الرحیم
شب چادر سیاهش را بر شهر گسترده است .
هیاهوی روز جای خود را به آرامش شب داده است .
خوب که گوش کنی جز سکوت ، صدای امواج دریا را هم می شنوی .
در دور دست ها چراغهای روستاهای مرزی فلسطین اشغالی سوسو می زنند .
ساحل صور و نسیم شبانگاهی و چشمک ستارگان و مهتاب نقره فام بهاری بساط بی قراری دل عاشق می شود و اگر این دل عاشق مراد دل هایی باشد که تو می خواهی از محرومیّت رهایشان کنی و عزّتشان دهی و علی وار زیستن و و حسینی رفتن را یادشان دهی و آنها را آنگونه تربیت کنی که ابوذر چنان بود ، آنگونه که فریاد حق برآورَند و ظلم ظالم را فریاد کنند . آنان را چنان تربیت کنی که خواب راحت را از چشمان همسایه اشغالگر جنوبی بگیرند ، از مرگ نهراسند ، بلکه به آن هجوم برند تا آنجا که مرگ از آنان فرار کند. تو می خواهی آنان مفتخر به پیروی علی و حسین باشند ،تو می خواهی مقتدر باشند ، تو می خواهی قطب تعیین کننده جامعه باشند ، تو می خواهی آسمان و زمین لبنان به ایشان افتخار کنند . اما خودت بهتر می دانی که تامقصد ، راهی طولانی در پیش داری . باید ایثار کنی با جان و مال و فرزندان و آبرویت . باید از همه چیز بگذری . باید مجاهده کنی با هر آنچه خدا از خاندان تو ، در وجود تو به ودیعه گذارده است . تو خواستی فدایی باشی . فداییِ دینی که پیغمبرش اشداءَ علیَ الکفَّار، رُحماءُبینهُم بود . تو بهترین مصداق این توصیفی در عصر ما . هر که با تو برخورد می کرد می اندیشید نزدیکترینِ کس به توست . اما نمی دانست که نزدیکانِ به تو بسیارند . نه به تعداد شیعیان و نه به تعداد مسلمانان ، بلکه به تعداد انسان ها . چه را که برای تو کرامت انسان مهمّ است، فارغ از دین و مذهب و رنگ و نژاد .
تو فتوا دادی اسرائیل شرّ مطلق و تعامل با آن مطلقاً حرام است .
در آن شب زیبا که خودت بودی و آسمان و زمزمه هایت ، می دانم که تصمیمت را گرفته بودی برای ایجاد تحوّل در جامعه خواب آلود لبنان ، بلکه در کلّ جهان اسلام . می دانم که می دانستی چه تهمت ها به تو زده خواهد شد . چه جسارت ها به تو خواهد شد . چه حسادت ها به تو خواهند کرد . چه یارانی را باید از دست بدهی . چه شب هایی را باید بیدار بمانی و چه روزهایی باید همگان را آرام کنی !
می دانم که می دانستی دیگر لحظه ای آرامش نخواهی داشت . مانند سربازی که در خط مقدّم جبهه همیشه آماده است. می دانم که می دانستی با چه نامردمانی باید نشست و برخاست کنی، از محمدرضا پهلوی گرفته تا شاه حسین اردنی تا ملک فیصل ، تا قــــذافی .
می دانم که می دانستی آینده سرزمینت روشن است . هر چند شاید کمتر روی آرامش را ببیند . امّا شیعیان در آینده قطب تعیین کننده خواهند شد . تا آنجا که زمین و آسمان لبنان به داشتن چنین فرزندانی افتخار می کنند . می دانم که می دانستی در راهی که پیش گرفته ای چه مصائبی بر تو وارد خواهد شد . آنچنان که کمتر کسی حتی تحمّل گفتن و یا شنیدن آن را دارد .
اما نمی دانم می دانستی که در این مسیر اسارت هم نصیبت خواهد شد یا نه ؟
نمی دانم می دانستی که سفرت به شمال آفریقا بی بازگشت است یا نه ؟
نمی دانم می دانستی که قذّافی ملعون ! رسم مهمانوازی!! را کامل ادا می کند یا نه ؟
نمی دانم می دانستی که این اسارت ، 30 سال به طول می انجامد یا نه ؟
نمی دانم می دانستی که همه در نبود تو در خواب غفلت فرو می روند یا نه ؟
نمی دانم می دانستی که تو امام مظلومان لقب خواهی گرفت یا نه ؟
اما نمی دانم امام موسی صدری که در وصفش گفته اند که 50 سال جلوتر از زمان خود بود ،امروزِ ما را می دید ؟ و اگر می دید چرا خودش را فدای امروز ما کرد ؟ و اگر می دانست با او چه معامله ای می شود چرا طور دیگری رفتار نکرد ؟ نمی دانم، شاید امام موسی صدر از دست ما خسته شده بود !؟؟
شاید امام صدر از این همه بی تفاوتی و بی غیرتی ما خسته شده بود !؟؟
شاید در آن شب مهتابی همه اینها را می دانست و باز هم برای آینده و تغییر آن اراده کرد. چرا که یک راه هزار کیلومتری را اگر نتوان تا به آخر رفت اما می توان قدم اول را در آن برداشت و آن راه را آغاز کرد .
امام صدر به ما آموخت که در راه آزادی او اگر نتوان به نتیجه رسید حداقل می توان خواب راحت قذّافی صفتان را آشفته کرد . او به ما آموخت که اسارتش آزمون سختی برای بسیاری از آنهایی ست که پرچم عدالت و پیروی از امیرمومنان (ع) را برداشته اند امّا فرزند علی (ع) را در زندان های فراموشی تنها گزارده اند . امام موسی به ما آموخت که از ایثار خسته نشویم .
او از دست ما خسته شده بود ، اما از ایثار خسته نشد و این را می توان در تحمّل 30سال اسارتش دید !
سال 1387 هجری شمسی هم آغاز شد و سی سال از نبودن امام موسی صدر در بین ما گذشت . و ما اینجاییم؛ در تهران؛ ام القرای جهان اسلام . و ادّعای این را داریم که دنیا ما را با نام علی (ع) می شناسد و ادّعا داریم که این انقلاب بی نام خمینی (ره) در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست و ادّعا داریم که نوک پیکان مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم هستیم و ادّعا داریم که هر کجا مظلومی باشد ایران در کنار اوست و ادّعا داریم ... اما عمل ؟؟!!!
مگر ستون اصلی خیمه این انقلاب پیروی از مولای متّقیان نیست ؟ او که فرمود :«در وصف ظلمی که بر آن دختر یهودی در سرحدّات حکومت اسلام رفته است اگر مرد مسلمان بمیرد حق دارد.» !
مگر نمی گوییم سخنان خمینی کبیر چراغ راه آینده این انقلاب است ؟ هم او که گفت:« ما از مظلوم دفاع می کنیم و بر ظالم می تازیم .»
کجاست بنیانگذار جمهوری اسلامی تا ببیند امروز ما را ، که از ظالم دفاع می کنیم و بر مظلوم می تازیم ! کجاست که ببیند آنهایی که ادّعای عمل به وصایایش را می کنند، چگونه قذّافی را در آغوش می گیرند و او را دوست و برادر و انقلابی می نامند ؟! کجاست که ببیند بر خلاف آنچه او شرط کرده است برای آمدن قذّافی به ایران ، به دفعات او را دعوت می کنند برای سفر به این سرزمین اهورایی؟ ! کجاست که ببیند رهبری ایران با جلّود دیدار می کند و اظهار می دارد که از سفرهای مکرّر جلّود به ایران و سفر خودشان به لیبی و دیدار با قذّافی خاطرات خوبی دارند و اعلان می کنند که در کنار لیبی هستند ؟!
کجاست خمینی کبیر که ببیند هر کس به نوبه خود در حال لگد کوب کردن اصولی ست که او و ملّت ایران 15 سال برای آن مبارزه کردند ، خون دادند و تبعید شدند ؟!
مگر فراموش کرده ایم قبل از آنکه امام خمینی (ره) در نجف درس حکومت اسلامی را تدریس کنند ، موسی صدر در لبنان مجلس اعلی اسلامی شیعیان را تاسیس کرده بود و قوانین اسلامی را آنگونه که اجتهاد می کرد اجرا می کرد ؟
مگر ما فراموش کرده ایم که امام خمینی در سال 1348 در نجف اشرف در هنگامه تدریس حکومت اسلامی ، موسی صدر را مناسب برای اداره جامعه در زمان برپایی حکومت اسلامی در ایران اعلام کردند .
مگر فراموش کرده ایم که انتقال امام خمینی از ترکیه به نجف به اذعان بزرگان مرهون رایزنی ها و دیدار موسی صدر با پاپ و دیگر رهبران جهان و تحت فشار قرار دادن شاه ایران بوده است .
مگر فراموش کرده ایم که امام خمینی (ره) گفته اند « موسی صدر به منزله اولاد عزیز یست برای من »
مگر فراموش کرده ایم که مراجع عظام فرموده اند که مسأله امام صدر یک مسأله ناموسی برای ماست .
مگر فراموش کرده ایم که مراجع عظام و نخبگان و نمایندگان مجلس خواستار مشخص شدن سرنوشت امام صدر شدند .
مسیحیان لبنان درست می گفتند . ما مسلمانان لیاقت داشتن رهبری مثل امام صدر را نداریم . کسی که دوست و دشمن به وجودش غبطه می خورند .
خاطره نزدیک به دوسال است که از فیوضات وجود امام بهرمند شده است . آن زمان که تصمیم گرفت بنویسد با خود گفت که این حداقل کاری ست که می توانم انجام داد .
خاطره از تیرماه 86 شروع به نوشتن کرد و تا امروز بسیاری سوال کرده اند که او کیست .
خاطره ادّعایی ندارد جز اینکه یکی از دوستداران امام موسی صدر است .
خاطره این اسم را انتخاب کرد چرا که به قول جبران خلیل جبران « خاطره خرده سنگی کوچک در راه امید است » و خاطره امیدوار است به بازگشت امام و نظاره کردن دوباره طلوع ماهتاب در شبهای ظلمانی این عصر .
تو ای پری کجایی / که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان / دری نمیگشایی
اینجا رو هم سر بزنید http://www.revayatesadr.ir/?PId=28&MId=249