سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.::شارح::.

مقدمش گل باران

این روزها صبح ها بسیار دل انگیز است، هوای خنک کوهستان زمانی که همراه می شود با صدای گنجشک ها و کلاغ ها و خروسی که دورتر می خواند، وسوسه ات می کند که چشم ها را باز نکنی تا گوشهایت صداهای بیشتری را بشنود و صورتت از خنکای این روزهای خرداد بیشتر لذت ببرد.
نسیم این روزها تو را می برد به هشتاد و سه سال قبل، نسیم این روزها تو را بر خود سوار می کند تا آنجا که 
آسمان آبی بود 
و زمین سبزتر از برگ درخت 
و حرم نورانی
مادری چشم به راه 
پدری در محراب 
خانه ای منتظر میلادی
آخر امروز کسی می آید 
کودکی زیبا رو 
صورتش ماه تر از قرص قمر
مقدمش گل باران 
گل نیلوفر و یاس
گل نرگس گل سرخ
گل سوسن سنبل
یک گلستان گل نور
همه در مقدم این تازه گل خانه نور
فرش این خانه پر شور و سرور...
نسیم این روزها به تو می گوید که با او فاصله ای نداری
آرام چشم هایت را باز می کنی تا روزی دیگر را آغاز کنی همراه با بالا آمدن عروس گیسوطلای آسمان. آغاز روزی با امید که انسان با امید زنده است. 
حال من باشم یا نباشم
بنویسم یا ننویسم 
اعتراض کنم یا سکوت 
اما 
یک دم گمان مبر ز خیال تو غافلم