خوف و رجا که می گویند آمدن توست
گلی سرخ به دست می گیرم، به عکست نگاه می کنم
یک گلبرگ می کَنم، می آیی؟ یک گلبرگ می کَنم، نمی آیی؟
می آیی؟
نمی آیی؟
می آیی؟
نمی آیی؟
...
خبر می رسد که جسد تو را در سردخانه ای در طرابلس پیدا کرده اند. خبر می رسد که این خبر تکذیب شد.
خبر می رسد که تو در سال 1998 در زندان درگذشته ای. خبر می رسد که این خبر به شدت تکذیب می شود.
خبر می رسد که مشخص شدن سرنوشت تو در اولویت هیئت لیبیایی است. دل خبر می دهد که احتمالا در آینده تکذیب خواهد شد.
خبر می رسد که به نقل از منابع مطلع!!! تو تا زمان حمله ناتو به لیبی در سال 2011 زنده بوده ای.
سال گذشته این روزها برایت کمیته آزادی و استقبال تشکیل دادند، امسال اما هیچ خبری از هیچ کدامشان نیست. کفی بودند روی آب.
سال گذشته بود که حتی پوستر امام آمد را برایت طراحی کردند، اینکه صدای پایت از پس سالها غربت می آید...
اما تو نیامدی. یعنی هنوز آن شنبه یا یکشنبه نیامده که تو عزم آمدن کنی؟
می آیی؟
نمی آیی؟
خوف و رجا که می گویند آمدن توست...
خوف و رجا نوشته برگزیده مجله پارسی نامه