سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.::شارح::.

قدردانی دکتر صادق طباطبایی از محبت و وفاداری یاران ...


 

    آنچه در پی می‌آید، متن یادداشت جناب آقای دکتر صادق طباطبایی است که در تشکر و قدردانی از پی‌نوشت‌های «سراسر مهر و محبت» جمعی از یاران قدیم و وفادار «اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا» بر دو مقاله زیر تنظیم شده است:
    1- سندی تاریخی از مظلومیت امام صدر و شهید چمران
    2- منطق «کاسبکارانه» دولت نهم در برابر منطق «ارزشگرای» شهید چمران!
    سایت «روایت صدر» ضمن آرزوی سلامتی، عزت و طول عمر برای آقای دکتر طباطبایی و دوستان گرانقدرشان، فرصت را مغتنم شمرده و اشتیاق خود را جهت انتشار خاطرات این عزیزان از امام صدر اعلان می‌دارد
.
                               
    خواهران و برادران عزیزم؛
مژگان نیکوئی، فرشته و محمود و جواد سالاری، مرتضی غلامی، مسعود رضوی و مسعود رحمتی. اظهار لطف و محبت شما یاران با وفای قدیم بسیار شادمانم کرد. خصوصا" که این همه صفا و شادابی تک تک شماها  با یاد و خاطره امام صدر عطر آگین شده است.
    مسعود ( رحمتی ) عزیز!  آخرین باری که صدای لرزان تورا شنیدم،  در تلفن از برکلی - آمریکا - به من در دوسلدورف بود. شماره تلفن من را از خسرو و ژیلا مصطفوی گرفته بودی و می‌خواستی ببینی خبر شهادت مصطفی چمران صحت دارد یا نه. آن چنان خودت را گم کرده بودی و صدای هق هق گریه‌ات مجال شنیدن جواب من را نمی‌داد که به تو گفتم، والله به پیر به پیغمبر به امام صدر و به ذات باری و به جان هر کس که دوستش داری، باور کن که مصطفی راحت شد. وقتی به تو گفتم این ایام برای مصطفی جز درد و رنج و اندوه از دست و زبان انقلابی نماها و حزب‌اللهی‌نمایان منافق ثمره‌ای دیگر نداشت، قدری آرام شدی. پس از مدتی که گوئی سکه دوقرانی‌ات تازه افتاده باشد، پرسیدی این حضرات ناکث چه کسانی هستند و من نام چند نفر را برایت بردم. تازه فغان و زاری از سر گرفتی و گفتی مگر می‌شود چمران از دست این افراد به ستوه آمده باشد؟ یادت هست چه گفتم؟ ... حیف که پایبندی به شیوه دائی‌جان اجازه نمی‌دهد آن مطالب را این‌جا بیاورم.
    من تلاش می‌کردم ترا آرام کنم، در حالی که در دلم  با آتش‌فشانی مواجه بودم. تازه هنوز خبر نداشتم که چمران روز قبل از شهادتش چه پیغامی توسط فاطی برای من به جای گذارده است.
    اما تو مژگان ( نیکوئی ) عزیز، حتما" به یاد داری وقتی که با یک فوج ! دختران ایرانی مقیم اسپانیا به پاریس برای دیدن امام خمینی آمدی و من ترا به امام معرفی کردم؛ ایشان با دیدن روحیه پر نشاط و در عین حال پر تلاطم تو به تو چه گفتند؟ و باز حتما" بیاد داری که وقتی از امام در باره امام صدر پرسیدی و از جواب ایشان اشک شوق از چشمانت جاری شد؛ رو به من کردی و گفتی پس این مزخرفات که امثال آقایان ... که مدعی نمایندگی امام خمینی هستند می‌بافند، یعنی چه و به چه منظور است؟  امام خمینی به عوض من پاسخ دادند و گفتند «لذت پیمودن راه حق توسط مردان خدا، پای برهنه گذاردن روی همین خارهائی است که در مسیر راهشان وجود دارد. این حرف‌ها و این توهین‌ها اگر نباشد و اگر مردان خدا با این خارها مواجه نباشند، پیمودن راه خدا برای همه کس آسان می‌شود ...» و باز حتما" در خاطر داری که تمام حدود نیم‌ساعتی که با دوستانت در حضور امام خمینی بودید، عمده وقت به گفتگو در باره امام صدر گذشت. وقتی از امام خداحافظی کردید و بیرون آمدید و با احمد طباطبائی پسر عمه من مواجه شدید تو به او گفتی: «... به آن رفـیـقـت (منظور یکی از نوچه‌های آقای جلال فارسی که با احمـد ما در یک شهر و یک کالج بود و پیوسته علیه آقای صدر و چمران اراجبف می‌بافت و  آن دستخط معروف هانی‌الحسن را که بچه کمونیست‌های برلن منتشر کرده بودند، به این و آن می‌داد) بگو مگر دیگر نبینمت؛ وگر نه صورت سیاه و کثیفت را با ... خیس می کنم». و باز حتما" جملات من را به خاطر داری که گفتم به جای این کینه‌ورزی و خون دل خوردن‌های بی‌حاصل، دعا کن امام صدر نجات پیدا کنند؛ خود ایشان  با رفتارشان تکلیف ماها را در برخورد با این بیچاره‌های گمراه و مریض و مزدوران بی‌جیره و مواجب ساواک و صهیونیسم روشن ساخته‌اند.
    و بالاخره روی سخنم با تو احمد (رضا مقدم دانمارک)عزیز می‌باشد. آن شبی که جلسه سی و شش ساعته ما در «اوپسالا» شروع شد و آن جوان کینه‌توز و فحاش (که بعد‌ها سخت پشیمان شده بود و توسط من از مادر امام صدر حلال بودی طلبید) در رد توضیحاتی که من در تشریح واقعه شهادت مظلومانه جوانان امل و دست‌پروردگان چمران در حادثه تل زعتر می‌دادم و از خیانت احزاب چپ و راست لبنان در ماجرای خونبار نبـعــه پرده بر می‌داشتم، ناگهان از کوره در رفت و بنای فحاشی و اتهام جاسوسی را برای امپریالیسم و ساواک به آقای صدر و چمران و من و مرحوم قطب‌زاده گذارد؛ و هنگامی که من به او گفتم « آقای محترم؛ برادر انقلابی! مبارز نستوه! معرفی کردن عوامل موساد و ساواک که این همه جوش و خروش و از کوره در رفتن لازم ندارد. این مشت‌های گره کرده و این قیافه عبوس انقلابی را بگذار برای بعدها که در ایران برای مقابله با رژیم شاه بدان نیاز داریم. بیا در عوض خون دل خوردن و فحش دادن، ذهن این حاضرین را نسبت به  خیانت‌های من و دائی‌ام و چمران و قطب‌زاده روشن کن. بیا برای جلوگیری از انحراف جمع حاضر (حدود چهل نفر در جلسه بودند) که جز شخص تو، همه گول من و دائی‌ام و ... را خورده‌اند، سند و مدرک بیاور و  ذکر وقایع کن. بیا به برادر و مراد و رهبر بزرگت که از برکت  امام صدر در سوریه و در کنجــی از زینبیــه آرام منزل گزیده بگو برادران انجمن‌های اسلامی در سوئد ، عکس‌ها و مدارکی دارند که نشان می‌دهد این ماموران ساواک و موساد در سنگرهای جهاد در لبنان در زیر آتش توپ و تانک و خمپاره‌های فالانژها  جای گرفته‌اند و پیوسته کشته و شهید می‌دهند که نام تک تک آنان و تصاویر صحنه‌های شهادتشان بر در و دیوار جنوب خونین لبنان مشاهده می‌شود. به ایشان بگو از شما که مدعی انقلاب و مظهر انقلابی‌گری ناب هستید جز نوشته‌هائی سراسر فحش و ناسزا و اتهام و تحریف حقایق و وارونه نشان دادن وقایع و جملاتی کینه‌ورزانه در تشریح و تبیین "فاجعه لبنان"، آن هم از کنج عافیت در زینبیه، چه شواهد و نشانه‌هائی در دست من و دیگران هست»؟ و دیدی چگونه آرام گرفت و پس از صرف شام، بدون خداحافظی و تشکر از صاحبخانه رفت؟
    احمد عزیز، گفته‌ای که نوار آن جلسه را داری؛ لذا ضرورتی نمی‌بینم که مطالب آن را در این جا برایت بازگو کنم؛ اما لازم می‌بینم فقط این را برایت بگویم که وفاداری تو و امثال تو با  این دل‌هائی  که آن‌ها را همچنان در گرو مهر و عشق به امام صدر  زنده و آتشین نگاه داشته‌اید و مهر و محبتی که از سطر سطر نوشته‌هایتان تراوش می‌کند، نه تنها حلاوت ویژه خود را برای من و امثال من دارد؛ بلکه انجام وظیفه‌مان را آنطور‌ که شایسته و بایسته است از ما مطالبه می‌کند. زمانی که بخواهیــم به عوامل ناکامی‌هایمان در انجام وظیفه‌ای که بر دوش داشته‌ایم بپردازیم، چاره‌ای نداریم جز آن که زبان در کشیم و همچنان در مظلومیت اماممان خون دل خوریم. به قول عزیز شهیدمان چمران، گوئی مقدر است که امام صدر مظهر مظلومیت چهارده قرنه شیعیان علی و حسین و فاطمه باشد. یاداشت دوست دیرینه و یار وفادارمان مسعود ( رضوی از آفریقای جنوبی ) خود بهترین گواه مـن بر این مدعا است.
    اما یک جمله هم مایلم – بلکه واجب می دانــم - به تو مسعود ( رضوی ) عزیزم بگویم. آری دوست با وفایم. این محسن کمالیان؛ فرزند برومند همان دوست قدیمی‌ات رحیم کمالیان از آخن می‌باشد. این جوان رعنا – اگر رعنائی فقط نمودار نازک‌اندیشی باشد و نه لاغر اندامی!! -  شب و روز جز به امام صدر نمی‌اندیشد و جز مهر ایشان در دل ندارد و جز سودای دائی من در دل نمی‌پروراند. من به همت و پشتکار و دغدغه‌ او غبطه می‌خورم. اگر فرزندان تو و جوانان – فارسی زبان - هـم سن و سال موسی و صادق تو در ایران و دیگر نقاط جهان با فکر و مبانی اندیشه امام صدر آشنا می‌شوند، تردیدی نداشته باش که سهـم محسـن عزیز من از همه ماها بیشتر است. اگر من گه و گاهی ضمن دلگرم ساختن او، ترمزش را غیر مستقیم نکشــم، تندتر از این‌ها می دود. دعایش کن که به دعای تو و امثال تو شیفتگان امام صدر، سخت محتاج است.
   
ژیلا و خسرو مصطفوی؛ جواد و محمود و فرشته سالاری؛ رضا کرمی و محمود رستگارنژاد و احمد عزیزی ( که متاسفانه  هرچه به حافظه فشار می‌‌آورم نمی‌دانم ایشان را در کجا باید دیده باشم)  نیز یاداشت‌هائی فرستاده‌اند که پرداختن به آن‌ها حوصله خواننده را سر خواهد برد. چه، خوانندگان این سایت گرامی گناهی نکرده‌اند که مجبور باشند شاهد اظهار لطف مشتاقان امام صدر به من باشند و من هم بخواهم به این وفاداری و استواری فکر و قدم آن‌ها، آفرین بگویم. همین اندازه کافی است که خوانندگان – خصوصا" جوانان - ببینند؛ قلـم و قدمــی که در راه خدا باشد و فکر و اندیشه‌ای که از دل پاک بر آید و تلاش‌هائی که فقط برای رضای خدا و به قصد نزدیکی به او صورت گیرد، لاجرم بر دل‌ها می‌نشیند و گذر ایام و حوادث مستمر هرگز سایه فراموشی بر آن‌ها نخواهد افکند. مظلومیتی که در این روز‌ها با این سند تاریخی نمودار می‌شود؛ جای هر کدام از نقش آفرینان آن واقعه را به خوبی و درستی نمایان می‌کند؛ به قول مسعود رحمتی از فلوریدا:
    « ... ببینید آن تحریف‌کنندگان الآن کجا هستند و آن مظلومان ( که آن فریب شیطان خوردگان آن‌ها را مامور ساواک و ... می‌پنداشتند) چه جایگاهی دارند. همین حقیقت گواه صداقت آنان در راهی بود که پیمودند. چمران اسوه جهاد و مقاومت و عرفان شد و بر تارک تاریخ ایران می‌ و امام صدر بر روح و دل و جان میلیون‌ها انسان مومن و آزاده حکم می‌راند؛ ولی آن دیگران چی؟ یکی محکوم به اعدام می‌شود، چون در حین شکار تفریحی و پلید خود ، مرد بیگناه جنگلبان را کشته است و امروز در کنج گمنامی و عزلت جای گرفته است. آن دیگری به دست رقیبانش در بعث عراق در لبنان خونش ریخته می‌شود و کسی حتی نام او را نمی‌داند. دیگران و دیگران هم همین‌طور. به راستی اگر امروز به مناسبتی از آنان نامی آورده می‌شود - حتی با اکراه - آن هم به خاطر امام صدر و چمران نیست؟...»
به نقل از سایت روایت صدرwww.revayatesadr.ir