سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.::شارح::.

سخنرانی امام موسی صدر در عاشورا (2)

یزیدی که حرمت رسول خدا(ص) را هتک می‌کند، فرزند رسول خدا را به شهادت می‌رساند، به محمد بن حنفیه و دیگرِ هاشمیان و فرزندان و نوه‌های ابوطالب رحم نخواهد کرد.و چهره «حجاج بن یوسف ثقفی» را پیش رویشان ترسیم کرد. حجاجی که بازماندگان خاندان علی و بنی‌هاشم و دوستدارانش را با تهمت به زندان می‌افکند و زنده دفن می‌کند.
آیا حسین(ع) همه اینها را از خانواده‌اش پنهان می‌دارد تا آنها را به خروج با خویش تشویق کند؟! نه، هرگز. بلکه بدون اینکه آنها را بفریبد و یا بگوید که اگر شما با من خارج شوید پیروز خواهید شد. می فرماید: پیروزی با ماست، امّا همراه با مرگ و شهادت، و این مسأله را به خانواده‌اش تأکید کرد. پس هر که خواست با حسین(ع) خارج شد و هر آن که خواست بازماند. امام حسین با این کار خود نشان داد که می‌خواهد بیشترین نیروی انسانی را در این جنگ نابرابر بسیج کند و هنگام ترک مدینه با آن شعار روشن خود اعلام کرد: «به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم، سلطه و حکومت بر مردم را نمی‌خواهم. استبداد نمی‌خواهم. همانا اصلاح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و در این راه زندگی خود را تنها ضمانت قرار داده‌ام. ان ‌الله شاء ان یراک قتیلاً. کلامی بود که از زبان حضرت رسول(ص) نقل کرد.
هنگامی که در مدینه بیعت به حسین(ع) پیشنهاد شد، آن را رد کرد. سپس فهمید به او اجازه نخواهند داد تا بیعت نکند و او را خواهند کشت. او نمی‌خواهد مکارانه به قتل برسد. از مدینه قیام کرد و شعار روشن خود را سر داد؛ که او اصلاح می‌خواهد. به مکه رفت و در آنجا با مردم دیدار کرد و مسأله را شرح داد وحقیقت را برایشان روشن ساخت.
او می‌دانست که موج گمراهی و اباطیل و شبهات جهان اسلام را آکنده کرده است و به همین دلیل حسین به هر چیزی متهم خواهد شد. بنابراین می‌خواست با روشنگری خود، حقایق را آشکار کند و پرتوهای روشن کننده‌ای را بر آن سفر بیفکند تا سفرش سرمشقی شود که در تمام مراحل تاریخ بتوان به آن اقتدا کرد.
به انتظار روز ترویه ـ روز هشتم ذی الحجه ـ هنگامی که پیمان کامل می‌شود و حاجیان از راه‌های مختلف به مکه می‌رسند، نشست.
هزاران بلکه ده‌ها و صدها هزارحاجی در مکه جمع شدند. هنگامی که دیدند حسین با اندک یارانش و تعداد زیادی از زن و فرزندانش بر خلاف راه، از مکه خارج می‌شود، شگفت زده شدند. آن‌ها کعبه را که مقصد و هدف تمام حاجیان است، ترک می‌کنند. روز ترویه پیش از اینکه مناسک حج را کامل کنند، عمره مفرده بجای می‌آورند، کعبه را ترک می‌کنند و از مکه خارج می شوند . شگفت زده شدند و پرسیدند: ای فرزند رسول خدا دلیل این کار چیست؟
گفت: من بیعت نمی‌کنم ولی یزید جماعتی را فرستاد که در زیر لباسهای احرام شمشیردارند ، و بر آنند تا خون مرا بریزند و من نمی‌خواهم مقدسات الهی و حرم خداوند هتک حرمت شود. می‌خواهم خارج شوم.
بیرون رفت و کلام مشهور خود؛ «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه»[9] را فرمود. من از مرگ نمی‌ترسم مرگ گردنبند و زینت است و همیشه آدمی را در بردارد. هر کجا که باشید مرگ شما را در می‌یابد. پس هیچ گریز و فراری از آن نیست. مرگ با عزت زینت انسان است چنانکه، حیات با خواری و پستی، شایسته انسان نیست. «چقدر من شیفته و مشتاق دیدار گذشتگانم هستم ،چون اشتیاق یعقوب به یوسف». سپس شرح می‌دهد: «و اختیر لی مصرع أنا ملاقیه، کأنی بأوصالی تقطعها عسلان الفلوات، بین النواویس و کربلاء، فیملأن منی أکراشاً جوفاً، و أجربه سغباً، لا محیص عن یوم خط بالقلم. رضا الله رضانا أهل البیت، نصبر علی بلائه و نوفی أجره أجر الصابرین. ألا و من کان منکم باذلاً مهجته متشوقاً الی لقاء الله فلیرحل معنا فانی راحل غداً ان شاء الله»[10] و با این خطبه ابعاد سفر خود را روشن ‌می‌ سازد و اهدافش را بیان می‌کند. او از مرگ نمی‌هراسد و مشتاق دیدار پدرانش است. او نباید از مسئولیتهایش شانه خالی کند.او سالک و رهرو این راه است و می‌داند که درندگان صحرا و گرگانش او را خواهند درید. چرا؟
معده‌های خالی و غلاف‌های گرسنه از من پر خواهد شد. غرض از کشتن من جز پر کردن شکمها و جیبها نیست. بدون بازدارنده و مانعی از دین و انسانیت ، برای شکمها و جیبهایشان می‌کشند و می‌درند.و حسین بر آن بوداین مسأله را در سفرش ثابت کند. مرحله به مرحله حرکت کرد و در هر منزلی شعار خود را اعلام داشت و از حقیقت پرده برداشت و ابعاد حرکت خود را بیان کرد، تاهرچه بیشتر افکار عمومی را بسیج کند، و حقیقت را به آنها بفهماند.
قصد دارد آنها را برانگیزاند و پیامدهای امر را برایشان روشن سازد، می‌خواهد به سکوت پیشگان و مدارا کنندگان بگوید شما تا کی نشسته اید و سکوت می‌کنید؟ این چهره یزید است. ننگرید که او به اسم امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بر مسلمانان فرمانروایی می‌کند. به شعر و نرمشش نگاه نکنید، بلکه به واقعه‌ای که حسین قهرمان آن است بنگرید.
سرانجام حسین وارد کربلا شد و در خطبه معروفش: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المؤمن الی لقاء الله محقاً»[11] کوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان کند. این کلام از هدف، راه و درد حسین پرده برمی‌گیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانش و طغیان و سرکشی باطل در همه جا دردمند است. این چنین قیام کرد و این چنین به قتل و شهادت رسید و این گونه بر همگان روشن شد که آن‌ها مردان و کودکان را می‌کشند، بدنها را له می‌کنند، زنان را به اسیری می‌گیرند، خیمه‌ها را آتش می‌زنند و حتی شهداء و قربانیان را نیز از آب محروم می‌کنند و سپس مرده‌های خود را دفن می‌کنند و بدنهای طاهر و پاک را زیر خورشید، در معرض هر خطری، رها می‌کنند.
حسین تا این اندازه، حقیقت بنی‌امیه را آشکار کرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تأکید کرد که این مرد به رسالت اسلامی و ارزشهای انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من برای همین قیام کردم و پنهان را بر شما آشکار ساختم.....
....اگر حسین نبود، یزید شناخته نمی‌شد، چرا که با بسیاری از راهها و روشها چهره خود را می‌پوشاند و می‌توانست در پس این نقابها اسلام را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند. ولی حسین همه اینها را روشن ساخت و یزید و بنی‌امیه را رسوای امت کرد. و سپس به آنها گفت: ای مسلمانان، شما داوری کنید. این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره او بنگرید. او را چگونه می‌یابید؟ آیا قبول می‌کنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟
یک تن نزد حسین تنها یک نفر نبود، بلکه یک تن سلاحش بود. یک طفل در پیش اوفقط یک طفل نبود، وسیله‌ای برای سوزاندن نقابها و روشن کردن حقایق بود.
لشکر دشمنان به چشم خود دیدند که شبِ حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه . دریافتند که جنگ حسین جنگ شریف و مقدسی است، که در گرو شخص نیست. تا اینکه در صبح عاشورا حسین همراهانش را به همان وصیت امیرالمؤمنین به یارانش در همه جنگها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنها، وصیت کرد: «لا تبدأوهم قبل ان یبدأوکم»[12]
حتی روز عاشورا، هنگامی که حسین محاصره و روشن شد گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نکرد و به جنگ هم فرمان نداد. پس مردم، حاضرین و تماشا کنندگان و از پس آنها تمام امت اسلامی دریافتند که جنگ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه. باقی نمی‌گذارد، رها نمی‌کند، کوچک و بزرگ را می‌کشد، آب را می‌بندد، زنان را به اسیری می‌گیرد، خیمه‌ها را به آتش می‌کشد و پس از آن دستور می دهد اجساد را له کنید. انتظار دارد که شنهای روان صحرا، جسم حسین و اهل بیتش را بپوشاند و اثری از آنها بجای نگذارد.
این حادثه به آن شکلی که حسین آن را در پیش گرفت، حقیقت را آشکار کرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این امت بود که از خلال این تصویر داوری کرد.
امت دریافت که سکوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و کسی که در برابر حق سکوت می‌ورزد و چیزی نمی‌گوید، شیطانی لال است. امت همه اینها را فهمید و حرکت را آغاز کرد. انقلابی بعد از انقلاب، حرکتی بعد از حرکت و اعتراضی بعد از اعتراض. ونهضت درلشکرگاه با زن و مردآغازشد،در هر شهری که قافله اسیران از آن می‌گذشت،آنگاه که مردم درباره آنان وازواقعیت امر می‌پرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن می‌ساخت، فریاد سر می‌دادند و خود را سرزنش می‌کردندو برای جنگ با دشمنان قیام می‌کردند.
حرکت‌ها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس ازآن مختار بن ابی‌عبیدالله ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینکه عباسیان آمدند و بنی‌امیه را نابود کردند. در این مدت، از کشته شدن حسین تا انقراض بنی‌امیه، شعار بلند تمام انقلابیها و همه معترضین و مخالفین «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام، آرزو، انگیزه و محرک تمام این حرکات، حسینی بود.
چگونه حسین توانست تمام این وجدانهای غافل و خواب را برانگیزد؟ با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم. با راهش، با مرگش،و با روشن کردن این مطلب که بنی‌امیه، اینچنین‌اند.
یزید می‌خواست اسلام را ریشه کن کند. اما پس از انقلاب حسین، یزید نیز عقب نشست. چرا که دید عزای حسینی در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافیانش شروع به توبیخ و ملامتش کردند .پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسأله عجله کرد.»
یزید مسئولیت را بر دوش پسر مرجانه یعنی ابن زیاد گذاشت و با این کار نتوانست از اهداف امام حسین آگاه شود و تاوان این کارش را پرداخت. وپس از آن و در طول تاریخ، این انقلاب از صحرا و از میان شنها به سراسر جهان اسلام منتقل شد. سال به سال و نسل به نسل و قرن به قرن انتقال یافت تا اینکه امروز در پیش روی ما است و ما از آن استفاده می‌کنیم و بهره می‌بریم و هر روز از آن یک امر جدید و تصحیح جدید، موضع جدید، حرکت جدید، انقلاب جدید و عمل صالح و از خود گذشتگی کامل و مفید در راه دفع تاریکی و ظلم و راندن باطل در می‌یابیم.
او فرمود: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه»[13] همین دو عامل کافیست تا «لیرغب المومن الی لقاء الله محقاً»
امروز و هر زمانی که در برابر این تصویر جاویدان می‌ایستیم، در برابر این چراغ روشن از خون حسین، در برابر آن مناره‌ای که بر جمجمه‌های یاران حسین بنا گشته است، در برابر این واقعه‌ای که خون پاک او و پسران و کودکانش منشأ ظهور آن گردیده، در برابر این منظره‌ای که در آن جانفشانی پیرمردی، چون حبیب بن مظاهر که پا به هشتاد سالگی نهاده و نوجوانی همانند قاسم بن الحسن را که به سن بلوغ نرسیده است، می‌یابیم. فداکاری سفید پوست در کنار فداکاری سیاهپوست. فداکاری دوست در کنار فداکاری دشمنِ توبه کرده ای چون «زهیر بن القین» و «حر بن یزید ریاحی». ایثار و جانفشانی برازنده مردان و زنان است، فداکاری برای هر فردی می‌تواند باشد. ولی این مجموعه، واین برگزیدگان که با حسین بودند، همه وجودشان را در راه ریشه‌کنی ظلم نثار کردند و هر آن کس که تمام وجودش را در کفه ترازو بگذارد، پیروز است.
به یاد می‌آورم که روزی همراه با جمعی از برادران فلسطینیمان در مصر بودیم، بر سر سفره نشسته بودیم که یکی از جوانان در بین غذا خوردن برخاست و گفت: خداحافظ و حاضران پاسخ دادند: «به سلامت». هیچ صدای ناله یا خداحافظی بلند نشد، نه از زنان و نه از مردان! از آنان پرسیدم کجا می‌رود؟
گفتند: به جبهه. تعجب کردم؛ « هیچ بدرقه‌ای نمی‌کنید؟ گفتند: نه، نسل‌های خود را بهای آزادی قدس قرار داده ایم» و آن کسی که نسلش را، خودش را در راه آزادی امتش وقف کرده باشد، پیروز می‌گردد. این همان معیاری است که حسین به ما می‌آموزد. حسین می‌گوید: یزید هر چه بزرگ باشد، و سپاهش هر چه عظیم باشد و هر اندازه که عوام‌فریبی‌اش گسترده و دامنه‌دار باشد و هر اندازه که افکارش جهنّمی و گسترده باشد، فداکاری را در میدان بیاور، تا همچون دسته‌های ملخ پراکنده شوند و از تو فرار کنند.
یکی از محدثین در «کتاب السیر» می‌گوید به خدا قسم هرگز کشته‌ای را ندیدم که فرزندش و خانواده‌اش همگی کشته شده باشند، تشنگی او را بیازارد،ولی صورتش همچون قرص کامل ماه . بر او هجوم بیاورند و چون او به آنها حمله کند همچون دسته‌های ملخ آنان را بپراکند.
حسین نه تنها در آن صحرا بلکه در طول تاریخ در برابر ستمگران ایستاد.در آن صحرا در برابر سی هزار نفر بود، اما در تاریخ، در مقابل صدها گروه قرار داشت. و ظالمین و اهل باطل را چون دسته‌های ملخ پراکنده ساخت .این تصویر روشن می‌سازد که حق پیروز خواهد شد، حق از خداوند است، و حق است که غالب خواهد شد. قرآن کریم می‌گوید: «بل یقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق» (21 ، 18)( بلکه حق را بر سر باطل می زنیم، تا آن را در هم کوبد و باطل نابود شونده است) این منطق قرآن است. ما امروز در این جا، مکان پرتوافشانی، علم، بخشش، فداکاریها، جایی که بر هر سنگ آن اثری و طهارتی و فداکاری و سخاوتی و بخششی می‌بینیم، در هر سنگی تلاشی می‌بینیم، خون دل مهاجری، خون دل مقیمی و احساسات و افکار مبارزان را در این مکانی که برای کشف حقایق و روشن شدن آن بنا گشته است، آشکارا سخن می‌گوییم تا بر گمراهی و عوام فریبی فائق آییم؛ قصد نابود کردن و خراب کردن نداریم و خواهان فساد نیز نیستیم، قصد ما اصلاح امتمان است ،آن هم در حد توانمان. «ألا ترون انّ الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه» بهای آن «لیرغب المؤمن الی لقاء الله محقّاً». بهای آن این است: حضوری مصمم. در خواستی حق جویانه. اهداف چیست؟
بازگرداندن حق شهروندان. آیا شیعیان جز شهروندانی شریف، پاک، باوفا، وطن دوست، مرزدار، مرزبان، پرداخت کننده مالیات، آباد کنندگان مزارع، با فرهنگ، اهل اندیشه و عمل، ادیب، مهاجر و مقیم، کارگر و تاجر، بزرگان و صاحب هر هنر و صنعتی هستند؟ چه کسانی بهترین مردم در این کشورند؟ و لبنان، بهتر و شایسته‌تر برای آنها (شیعیان) است و آنها نیز بهتر و شایسته‌تر برای این کشورند. نابودی آن را نمی‌خواهند، پاسداری آن را خواستارند، پاسداری آن از راه عدل و عدالت. «که حکومت با کفر باقی می‌ماند و با ظلم نه»

امام موسی صدر