دیشب در خواب می دیدم
دیشب در خواب می دیدم
...
که خواب من سراسر نور بود
چه خوب یادم هست
که از لطافت نور
به دنبال چیزی بودم !
کجاست سایه ؟
من از مصاحبت آفتاب می آیم !
آفتاب من اما
نه در آسمان آبی روشن
که در ناکجاآباد دنیا
در انتهای زمین
آنجا که خواب تو حتی مجال پر زدن ندارد...
آفتاب من آنجاست !
روشنایی اش اما
هر چند کوچک ، باز
تفاوت نور و ظلمت ، خوبی و بدی است
دچار باید بود
دچار یعنی عشق
عشق پروانه به شمع
عشق یک دانه به نور
عشق یک بلبل به زیبایی گل
...
خال های پر پروانه من
در طواف واژه هایی همه از جنس بلور
دچار آتش کلمات...
از من اما
هیچ نمانده جز خاکستری به رنگ خالِ پرهایم
...
که خواب من سراسر نور بود
چه خوب یادم هست
که از لطافت نور
به دنبال چیزی بودم !
کجاست سایه ؟
من از مصاحبت آفتاب می آیم !
آفتاب من اما
نه در آسمان آبی روشن
که در ناکجاآباد دنیا
در انتهای زمین
آنجا که خواب تو حتی مجال پر زدن ندارد...
آفتاب من آنجاست !
روشنایی اش اما
هر چند کوچک ، باز
تفاوت نور و ظلمت ، خوبی و بدی است
دچار باید بود
دچار یعنی عشق
عشق پروانه به شمع
عشق یک دانه به نور
عشق یک بلبل به زیبایی گل
...
خال های پر پروانه من
در طواف واژه هایی همه از جنس بلور
دچار آتش کلمات...
از من اما
هیچ نمانده جز خاکستری به رنگ خالِ پرهایم