سید بلند قامت ایرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
آورده اند که بعلبک شهر خورشید است و آن سو تر شهر ستارگان .اما بگذار چنین آغاز کنیم که روزی بود و روزگاری و سرزمینی کوچک و زیبا در کنار دریا . جایی که دیگران لبنان خطابش می کردند و اهل لبنان دیار خود را درخت زمین می دانستند . به هر حال زندگی بود و زندگانی و مردمان کار می کردند از صبح تا شب و عمر می گذراندند از تولد تا مرگ . اما این همه اگر برای اهل رفاه در هر کجای دیگر راحت بود برای ثروتمند این دیار راحت تر می گذشت و اگر برای ضعیفان هر کجا سخت بود برای مستضعف لبنانی سخت تر می گذشت . می گذشت و می گذشت
تا روزی که مردی آمد از سرزمین سلمان مردی با چشمانی به رنگ دریا که به نرمی و آسانی از دشواری ها می گفت .
در کنار عروس هفت رنگ و هزار فریب این دیار رنگ به رنگ ، اما مردمانی دیگر در حاشیه طوفانی که اندک اندک از راه می رسید می آمدند و می رفتند و تنها در پست ترین شغل ها جان می کندند . آنها اغلب شیعه بودند و کمتر از اهل سنت و باز هم کمتر از میان معتقدان به دین مسیح . اما در یک صفت ، در یک درد ، در یک ظلم ، مشترک ؛ همه آنها محروم بودند از ثروتی که به پای عروس خاورمیانه می ریخت و آن سید بلند قامت ایرانی این همه را می دانست و برای هم آنان برانگیخته شده بود .
سید خوش سیمای قصه ما سحر و نه خدایا انگار اعجاز می کرد . لبخند او جاذبه ای داشت که دوست و دشمن را به احترام می خواند و مهربانیش مغناطیسی بود که همه را گرداگرد وجودش جمع می کرد و معنویت درونیش سلاحی بود برای مرعوب کردن ظالمان و خودکامگان .
سید موسی صدر به نوعی پیشگام ترین روحانی این روزگار ، جمع میان محبت دینی با مقتضیات خشن عالم سیاست بود و مومن ترین عالم منطقه به گفتگوی میان ادیان توحیدی ، بر طرف کننده هر گونه شبه و اشتباهی که می توانست جرقه ی انفجار خاورمیانه باشد . امام موسی صدر که علاوه بر تحصیل در حوزه علمیه ی قم ، تحصیلات عالیه در علم اقتصاد را در دانشگاه تهران به اتمام رسانده بود ، در علومی چون فلسفه اما دستی داشت و مسافرت ها و تجارب پیاپی او فرصتی بود برای خودآگاهی هر چه گسترده تر او از جهان و شناخت هر چه بیشتر جهانیان از او . و چنین بود که آرام آرام نه تنها هیئت حاکمه لبنان ، که سران مرتجع عرب نیز در هم می لرزیدند و ناباورانه در برابر سلاح امام محرومان لبنان قدم پس می گذاشتند .
مجلس اعلای اسلامی شیعه
دولت لبنان اما زیر بار تاسیس مجلسی برای طایفه شیعه نمی رفت تا آنکه امام موسی به اشاره ای شیعیان و محرومان را به مقاومت فراخواند و مظلوم ترین مردمان ناگاه سیلی خروشان شدند و اعتصاب آنان انگار مقدمه ای بود برای وحشت در میان دشمنان و باور خویشتن در بین اهل تشیع . این ضربه کاری و جانانه بود و اهل سیاست راهی جز تسلیم نداشتند و تشکیل مجلس اعلای اسلامی شیعه مقدمه ای شد برای احقاق حق در حاشیه فراموش شدگان و چه کسی باور می کرد که این همه با یک سکوت فراگیر آغاز شد .
گام بعدی تظاهرات پیاپی مردمان در حمایت از امامشان بود . تظاهرات مسلحانه هفتاد و پنج هزار جوان شجاع در دره بقاع در بعلبک اندکی بعد با تظاهرات چهارصد هزار نفری در شهر صور گره خورد و دریای به ظاهر آرام لبنان اندک اندک موج برداشت .
اما روزگاری که در آن مسیح (ع) هزار باره مصلوب می شود ، اندیشه های مصلحانه سید ایرانی در برابر داغ هر روزه ترکش ها و گدازه های گلوله ، که نه خدایا در برابر باران تهمت ها و انبوه ناجوانمردی ها قربانی مصلحت شد و فقر تاریخی مردمان به وحشت و هراس امروزشان از مرگ و داغ از دستت دادن عزیزان و خانمان گره می خورد و چرا نمی دیدند که اندک اندک شب بر روز مستولی می شود .
رسم متداوی ست که در کشاکش روزگار ، بی گناه ترین ها قربانیان اصلی اند . و در لبنان نیز پیش چشم مسیحی که برای مودت و مدارای میان مردمان آمده بود این کودکان و بیوه زنان بودند که بیش از همه زخم بر می داشتند و زودتر از همه فراموش می شدند .
افواج المقاومه لبنانیه (امل)
هر روز که می گذشت از جمع جوانان شجاع شیعه افرادی به گروه تازه تاسیس امل می پیوستند که با هدایت دکتر مصطفی چمران یار همیشگی امام موسی صدر تاسیس شده بود ، تا نه فقط نقطه اتکایی باشد برای بازیابی آن غیرت فراموش شده ، که شجره طیبه ای شود که از آن پس تا کنون در برابر همه طوفان های مسمومی که از سوی همسایه جنوبی و صهیونیست می وزید سخت بایستد .
سفر بی بازگشت
حالا محبوبیت این امام ایرانی آتش حسد اغلب سران کوته نظر عرب را شعله ور ساخته بود و دیوانه گانی که در رویای جنون آمیز رهبری اعراب به حکومت بر همگان دل بسته بودند در اندیشه حذف امام موسی صدر توطئه می کردند .
و آنگاه که در سال 1978 میلادی شش ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، امام موسی صدر از مسیر الجزایر به لیبی می رفت ، چه کسی گمان می کرد که ناگاه امام محرومان دزدیده شود . آن سفر را بازگشتی و آینده لبنان را آرامشی در کار نباشد و جنگ داخلی بار دیگر واژه ای متداول باشد برای سالهای سال .
این سخن نغزیست از امام معصوم (ع) که پرچم شیعه هرگز بی پرچمدار نمی ماند و خواست خدا این بود که کار نیمه تمام امام موسی صدر در لبنان به دست امامی دیگر در ایران به ثمر بنشیند .
نهم شهریور 1357 تا نهم شهریور 1386 . آغاز سی سال بی خبری از سرنوشت امام موسی صدر که به دست معمر قذافی رهبر کشور لیبی دزدیده شده است .
راستی یادمان نرود امام سید موسی صدر یک ایرانی ست .