سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.::شارح::.

توبه کردم به من چه نمی گویم

 ... و از من تحقیق فرمودند که تو هم در امثال این امور به من چه می گویی؟ عرض کردم بله؛ اول ها می گفتم در نظر نایب السلطنه از سگ کمتر بودم و همه کس راه یافته بود و امر در خانه معشوق بود و همه، به من چه می گفتند. بعد دیدم که تلف می شوم ترک کردم و توبه کردم و حالا چند سال است به من چه نمی گویم سهل است که، هر کس خوب خدمت کند خود مستوجب تحسین می دانم؛ هر کس غلط و خطایی کند خودم را مستعد سیاست می کنم و ضرب و تربیت نایب السلطنه را اشهدبالله به هیچ کس جز خودم روا ندارم.

دنیاست در خانه است بی غلط و خطا نمی شود، هر وقت امری اتفاق افتد ضرب حضور را خودم می خورم و ضرب بیرون را خودم می زنم و قوام امر خودم را و در خانه آقای خودم را به همین ضرب خوردن می دانم، اگر یک روز بالمثل ترک اولی از امیرزاده صادر شود و ضرب آن را من خود نخورم و من خود نزنم خودم را معزول و مخدوم و امر آن در خانه مغشوش و ضایع می دانم، تا حال قائم مقامی بود، ریش سفید بود، احترامی داشت، لله گی داشت، طوری می گذشت. حالا اگر من این طور نباشم نمی گذرد. نوکرهای بزرگ مثل حسین خان و امیرخان و محمدخان و برادر همین الهیارخان آنجاست، اگر من قابل ضرب خوردن و قادر ضرب زدن نباشم، یک سگ دیگر قحط نیست در جای من ببندند...*

*منشآت قائم مقام فراهانی، ص117
این مکتوب را قائم مقام از تهران به آذربایجان به میرزا موسی خان وزیر، برادرش نوشته است در سال مصالحه عثمانی


وصفی از مالک الملک رزم خواه عباس میرزا به قلم قائم مقام

از مسودات و مشق های قائم مقام که به قلم جلی نوشته(1)

حضرت ولی عهد تا حال دنبال آکندن مال نرفته اند و این کار بسیار سهل گرفته اند حتی به خاصه وجود مبارک منتهای قناعت مأکول و ملبوس کنند و هر چه باشد صرف مدافعه روس و محافظت ملک محروس سازند.
امصار(2) و قلاع را بر انبار متاع مقدم دانند و هیچ گنج زر و درج گوهر را با یک جعبه آلات حرب و یک کیسه باروت و سرب برابر ندانند. 
این ملک مختصر را که از سه طرف بحر و بر با روم و روس مجاور است و جمیع اوضاعش با سایر ممالک مغایر، مالک الملکی چنین باید رزم خواه و نه بزم خواه، نامجو نه کامجو، چنان که این وجود مسعود به نانی قانع است و عزمش به جهانی قانع نیست، چیت و کرباس پوشد، و لعل و الماس بخشد، فتح و نصرت خواهد و عیش و عشرت نخواهد، نای جنگش بکار است، نه نای و چنگ. اگر از ملک جهانش حاصلی است همین راحت خلق است و زحمت خود، و دادن گنج و بردن رنج. خلاف سایر ملوک که گاه وحشیان را صید کنند و گاه سرکشان را قید، حضرتش را اگر صیدی است قلوب است، و اگر قیدی است همان گفتار نیک است و کردار خوب.

والسلام

1.این نوشته ای است در وصف نایب السلطنه عباس میرزا، که در آن به تفاوت او و پدرش فتحعلیشاه پرداخته شده است. منشآت قائم مقام فراهانی، ص120
2.شهرهای بزرگ (جمع مصر)
---------------------------------------

پی نوشت:قائم مقام در شعر نیز قدرتی دارد، اما نثرش هر چند غالب سرسری است و به عجله کار می رانده و قلم می زده است، باز مایه وافری از ذوق و حسن سلیقه در اوست، و بالاخره پیرو مکتب گلستان سعدی است، اما نمکی از خود دارد... (سبک شناسی ملک الشعرای بهار، 1355،ص349)


این سه تجددخواه

میرزا یعقوب خان، پدر میرزا ملکم خان، که میرزا تقی خان را می شناخت و زمانی نیز در شمار نزدیکان او بود، در رساله منتشر نشده ای که پس از قتل امیر به رشته تحریر کشیده، نکته هایی از سخنان او را آورده است. او، در آن رساله، با اشاره به نیم سده میان مرگ نابهنگام عباس میرزا و قتل امیر کبیر، به درستی گفته است که

           ایران، به فاصله پنجاه سال، سه دفعه از روش ترقی بازماند: دفعه اول از وفات مرحوم نایب السلطنه؛ دفعه دوم از قضیه مرحوم قائم مقام؛ دفعه سوم از قضیه میرزا تقی خان.

عباس میرزا نایب السلطنه، قائم مقام فراهانی، امیر کبیر 

به نقل از کتاب تاملی درباره ایران جلد دوم، مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، سید جواد طباطبایی، ص149


نامه ای دوستانه

مهربان من دیشب که به خانه آمدم خانه را صحن گلزار و کلبه را طبله عطار دیدم. ضیفی مستغنی الوصف (1) که مایه ناز و محرم راز بود گفت قاصدی وقت ظهر کاغذی سر به مهر آورده که سربسته به طاق ایوان است و گلدسته باغ رضوان. گفتم اِنِّی لاِجِدُ ریحَ یوسفَ لَو لا اَن تُفَنِدُونَ (2) فی الفور با کمال شعف و شوق

مهر از سر نامه بر گرفتم      گوئی که سر گلابدان است

ندانستم نامه خط شماست یا نافه مشک ختا نگارخانه چین است یا نگارخانه عنبرین.

دل می برد از آن خط نگارین     گوئی خط روی دلستان است

پرسشی از حالم کرده بودی از حال مبتلای فراق که جسمش اینجا و جان در عراق است چه می پرسی تا نه تصور کنی که بی تو صبورم.
به خدا که بی آن جان عزیز شهر تبریز برای من تب خیز است بل که از ملک آذربایجان آذرها به جان دارم و از جان و عمر بی آن جان عمر بیزارم.

گفت معشوقی به عاشق کی فتی            تو به غربت دیده ای بس شهرها
پس کدامین شهر از آنها خوشتر است             گفت آن شهری که در وی دلبر است

بلی فرقت یاران و تفریق میان جسم و جان بازیچه نیست لَیسَ ما بِنالِعب. ایام هجر است و لیالی بی فجر. درد دوری هست تاب صبوری نیست. رنج حرمان موجود است راه درمان مسدود.

یارب تو بفضل خویش باری          زین ورطه هولناک برهانم

همین بهتر که چاره این بلا از حضرت جل و علا خواهم تا به فضل خدائی رسم جدائی از میان برافتد و بخت بیدار و روز دیدار با دیگر روزی شود.

والسلام

------------------------------------------------------------------------------------- 
1.میهمانی بی نیاز از تعریف
2.اگر بر من خطا نگیرند من بوی یوسف را استشمام می کنم.
3.آن چه در ماست بازیچه نیست.

منشآت قائم مقام فراهانی. ص 86-87