.::شارح::.

مراقب باش تو در سپاهیان عمر سعد جای نگرفته باشی !

    نظر

سلام بر حسین (ع)


بسم الله الرحمن الرحیم
شب عاشوراست . می خواستم در وصف این شب چیزی بنویسم . اما افسوس که ما را در خیمه عاشورایی سید الشهداء (ع) راهی نیست . ما کجا و فرزندان و یاران حسین ابن علی (ع) .
بعضی می گویند همین که دلت عزا خانه حضرت است و هر لحظه در آن روضه ای برپاست و اشکی بر مظلومیت او و خاندانش جاریست ، تو نیز جزء یاران حسینی !
همین که هر روز می خوانی فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم تو نیز در کربلای سال شصت و یک هجری هم پای حسین(ع) و یارانش شمشیر زده ای و رستگار شده ای !
همین که  صبح ها در مهدیه امام حسن (ع) موعظه می شوی و زیارت عاشورا می خوانی و عصر ها در رایت العباس شور می گیری و جیغ ! می زنی رستگاری !
همین که شب ها در مسجد ارگ پای منبر حاجی! ناله می کنی و اشک می ریزی !
همین که به رسم مصطفی زمانی چفیه می اندازی !
همین که از دیوار باغ سفارت انگلیس بالا می روی و پرچم فلسطین را به اهتزاز در می آوری !
همین که می گویی محاصره غزه باید شکسته شود !
همین که بر سر ، سران عرب فریاد غیرت می زنی  !
همین که هر شب برای مردم عزادار تریبون می روی !
همین که وزیر صنایع ! را به جای وزیر امورخارجه به آمریکای لاتین می فرستی برای متوقف کردن کشتار انسانیت در فلسطین !
همین که وزیر امورخارجه به جای سفر به کشورهای منطقه ترجیح می دهد در تریبون نماز جمعه حرف بزند !
همین که مردم را به میدان مبارزه علیه صهیونیسم دعوت می کنی اما خودت در پناهگاهی هستی که نمی دانم کجاست ! همین که در این وانفسای کشتار و ذبح مردم در غزه راضی هستی به اینکه «سرانجام دولت انقلابی ، خواسته چندین ساله فرزندان خمینی را عملی ساخت : لغو مجوز تولید محصولات شرکتهای صهیونیستی جهت تصمیم گیری نهایی»(1)
همین که ... همین ها تو را بس است برای حسینی !!!بودن .
به هیچ کس مربوط نیست که تو نوکیا داری و نستله می نوشی ، هر چند تعامل با اسرائیل حرام باشد !
به هیچ کس مربوط نیست که تو امروز فقط پیام می دهی که اینگونه شود و آنگونه نشود ، در صورتی که کشورت وزارت عریض و طویلی به نام امور خارجه دارد که امروز به جای اینکه وزیرش به کشورهای عربی سفر کند ، فقط پیغام و پسغام می دهد !
به هیچ کس مربوط نیست که ما جان رهبرانمان!!! مهمتر از ذبح انسانیت است !
به هیچ کس مربوط نیست که ما نان را به نرخ لحظه می خوریم !
به هیچ کس مربوط نیست که ما پرستیژمان مهمتر از کرامت انسان است !
به هیچ کس مربوط نیست که ما فقط شعار می دهیم و شعورمان را صادر کرده ایم !
امشب شب عاشوراست و فردا در صحرای کربلا غوغاست و تو کسی که هر روز می خوانی فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم  این را بدان که در آن عصر و در اعصار دیگر همه در قتل حسین بن علی (ع) شریک بوده اند جز آن اندکی که سکوت نکرده اند و در مقابل پایمال شدن حق خفه خون نگرفته اند .
« حسین ، فرزندان و یاران او کشته شدند و اهل بیت او همه به اسارت رفتند . براستی این فاجعه چگونه رخ داد و آن جنایت را چه کسی مرتکب شد ؟ طبعاً یزید بود که فرمان داد . ابن زیاد بود که سپاه فراهم کرد . عمر بن سعد بود که آن را به کربلا آورد و شمر و سربازان او بودند که حسین را به قتل رساندند .
اما اگر سپاهیان یزید تنها 20یا50 تن بودند ، آیا باز ممکن بود حسین کشته شود ؟ آیا یزید ، این زیاد و عمر بن سعد باز می توانستند پیروز میدان شوند ؟
قطعاً خیر !
پس چه چیز سبب شد تا آن فاجعه خلق شود ؟
واضح است :
فرمان آمران ، اقدام عاملان ، تایید حامیان و سکوت خاموشان !
صریح بگویم :
امت آن روز ، همه در قتل حسین شرکت کردند !
همه آن امت ، جز شماری اندک ، با گفتار ، کردار ، رضایت و سکوت خود ، در خلق فاجعه کربلا مشارکت جستند .»
(2)
و تو ، ای آنکه در سال شصت و یکم هجری ، هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت پای در سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که هر انسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود . انتخاب بین حسینی بودن یا یزیدی بودن . انتخاب بین روشنایی روز یا ظلمت شب . انتخاب بین حق یا باطل . انتخاب بین حمایت از ظالم یا مظلوم .  ظلم ظالم حتی به قدر زدن چند سیلی به صورت بی‌گناه اثر خیرات را تباه می کند. حدود ظلم مشترک است. چه فرقی می کند کشتار مردم مظلوم یا سکوت و بلکه همدستی در ربودن یک مظلوم. خداوند هرگز گروهی از ظالمان را نصرت نخواهد بخشید. بلکه آنها را به هم مشغول خواهد کرد. (3)
آنکه دیروز گفت: من با عبا ، عمامه و محراب خود از نهضت فلسطین حمایت خواهم کرد. آنکه دیروز برای مبارزه با اسرائیل سلاح را زینت مردان نامید . آنکه دیروز اسرائیل را شر مطلق و تعامل با آن را حرام دانست . آنکه دیروز خود را سپر بلای فلسطین کرد . آنکه دیروز به یاسر عرفات گفت : این را بدان ای ابوعمار ! شرف قدس اجازه نخواهد داد که این سرزمین به دست غیر مومنین آزاد شود . (4) آنکه دیروز برای پایان دادن به تجاوز اسرائیل راهی کشورهای عربی شد و آزادیش را در این راه بذل کرد . او دیروز مظلوم بود و بسیاری ظالم در حق او ، و این ظلم مدام هنوز هم جاریست و او از آزادی محروم .
مرتکب شدن ظلم کوچک انجام ظلم بزرگ را آسان می کند . آنان که دیروز جزء آمران و عاملان و حامیان و ساکتان در ربودن امام مقاومت بودند امروز برایشان آسان است نگاه کردن به ذبح کرامت انسانیت و نوشیدن خون انسان . آنان که دیروز در برابر دزدیده شدن موسی صدر سکوت اختیار کردند و امروز بر نبودن او راضی اند چگونه به خود اجازه می دهند بر سر ، سران عرب فریاد غیرت بزنند . آنان که از ترس ترور برای خود حلقه های چندگانه امنیتی تشکیل می دهند و پناهگاه در ناکجا آباد دارند چگونه می توانند بفهمند عمل موسای صدر را آن زمان که فقط چون امام مردمش بود راهی سفر بی بازگشت شد . سفری که همگان در انتظارش بودند تا از شرّ حضور این مخالف سرسخت اسرائیل راحت شوند تا کمپ دیوید را امضا کنند و سالها بر سر میز مذاکره بنشینند و از تمام فلسطین به غزه و کرانه باختری راضی شوند و از آنجا هم به شمال غزه و توطین فلسطینیان و یهودی شدن قدس شریف و...  وای بر ما
و تو ای آنکه امروز غزه را کربلا می دانی  ، بدان که هر روز عاشوراست و هر سرزمینی کربلاست و هر لحظه تو باید انتخاب کنی . مراقب باش  که از طریق حق منحرف نشوی . چرا که انحراف در ابتدا انحرافی جزئی است ، گرفتن دینار و درهمی است و یا خوردن حق یتیمی است ویا سکوتی است در برابر ظلمی و اینها همان ظلم کوچک است که ظلم بزرگ را آسان می کند . فردا کربلاست ! مراقب باش تو در سپاهیان عمر سعد جای نگرفته باشی .
آنچه امروز در غزه اتفاق افتاده یک علامت سوال بزرگ است برای تمام وجدان های بیدار که چرا شصت سال مقاومت و انتفاضه ، فلسطین را آزاد نکرد ؟ و دولتهای به خواب زده عربی را همراه مردم نکرد ؟ و هر روز عرصه بر مسجد الاقصی تنگ تر می شود ؟
مگر نمی گویند خون بر شمشیر پیروز است ، پس چرا این خونها بر مرکاوای اسرائیل پیروز نمی شود ؟
و من هر چه می گردم جز یک جواب پیدا نمی کنم که « شرف قدس اجازه نخواهد داد که این سرزمین به دست غیر مومنین آزاد شود»
و آن مومنین که امام مقاومت موسای صدر آنان را عامل آزادی قدس شریف می داند ، قطعا آنانی نیستند که با سکوتشان در ظلم ظالم شریکند و رفیق گرمابه و گلستان یزیدیان زمانند .
و سخن آخر اینکه
تا روزی که همه مقصرین در موضوع ربوده شدن امام صدر محاکمه نشوند، مسئله فلسطین به پایان نخواهد رسید. (5)

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- متن پیامکی که روز تاسوعا به دستم رسید
2- جملاتی از سخنان امام موسی صدر در روز عاشورا
3- به نقل از پست غزه و غیر مومنین – وبلاگ روایت سینوی
4- جملاتی از سخنان امام موسی صدر در مورد فلسطین
5- به نقل از پست غزه و غیر مومنین – وبلاگ روایت سینوی


موسی مسیح

موسی مسیح  

به صراحت می توان ادعا کرد ، همزیستی مسالمت آمیز در کشور لبنان با اینکه قدمتی به بلندای ظهور اسلام و حضور ابوذر غفاری در این منطقه دارد ، اما از زمان حضور آیت الله سید موسی صدر در این منطقه رنگ و بویی دیگر یافت . ایشان که بعد از حضور در لبنان به نام امام موسی صدر نامیده شدند نه تنها در تقریب بین مذاهب اسلامی تلاش فراوانی کردند بلکه در همزیستی مسالمت آمیز بین ادیان ، بخصوص اسلام و مسیحیت تلاش وافری نمودند .
بر هیچ کس پوشیده نیست که امام صدر یک مجتهد شیعه و رهبر شیعیان لبنان است ، اما با این حال مردم این کشور اعم از مسیحی ، سنی و شیعه او را وجدان لبنان لقب داده اند .
شیعیان لبنان به سید موسی صدر می گفتند «امام» و مسیحی ها او را «مسیح» لبنان می دانستند ؛ کسی که توانسته بود دل ها را به هم نزدیک کند . به همین خاطر مشهور است که در لبنان هر وقت حرف امام موسی به میان می آید مسیحی ها می گویند او مسیح است ، انشاءالله بر می گردد . رهبران مسیحی این کشور در مراسم های مختلف دینی خود از ایشان برای سخنرانی دعوت می کردند .
در اینجا به یکی از سخنرانی های امام صدر اشاره می شود که در تاریخ 19فوریه 1975 مطابق با 30بهمن 1353 ، در قالب  خطبه موعظه آغاز روزه ، در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد شده است . در این مراسم ، که بزرگان مسیحیت لبنان در آن شرکت جستند ، در بالاترین سطوح سیاسی و دینیِ طوائف مسیحی ، و به عنوان نماد «گفتگو و تعایش» از امام صدر تجلیل به عمل آمد . شارل حلو ، رئیس جمهور اسبق لبنان ، در این باره می گوید : «برای نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانی غیرکاتولیک در یک کلیسای کاتولیک و برای جمعی از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن می راند . این اتفاق نه تنها اعجاب برانگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و دراز مدت است .» ادامه مطلب...

نامه امام موسی صدر به یک دانشجو

بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند فاضل و یگانه ، امید آینده دور و نزدیک . درود و رحمت و برکات خداوند بر تو و خانواده عزیز و بر سرزمین تو که چشم به راه تو است . سرزمینی زخم خورده از دوستان و دشمنان ، که بازگشت پیروزمندانه و پایدار تو را انتظار می کشد . رخدادهایی دردناک که بر لبنان به طور اعم و بر مناطق عزیز و مردم به طور اخص رفته است ، میان من و تو و دوستانت جدایی افکنده است . متأسفانه ، دفتر مجلس (اعلای شیعیان) نیز از کارها بازمانده است . اما اکنون که امور دفاتر ، به ویژه دفتر امور دانشجویان ، سازمان یافته و پس از برقراری آرامش نسبی ، خوش داشتم که با تو سخن گویم و درود و دعای خود را به تو برسانم . بار دگر برای یادآوری ، چشم اندازی مختصر از اوضاع عمومی را ، پیش رویت نهم و سرانجام تاکید کنم که لبنان و شیعیان و خانواده و آینده چشم به بازگشت عاجل تو دارند ، تا با کارایی و توانایی های علمی تجربه خود در مرهم نهادن بر زخم ها و ارتقای برادرانت از فرزندان نیک این دیار ، سهیم باشی ؛ فرزندانی که همه چیز خود را فدا کردند و از همه چیز محروم شدند . ادامه مطلب...

دیشب در خواب می دیدم

دیشب در خواب می دیدم
...
که خواب من سراسر نور بود
چه خوب یادم هست
که از لطافت نور
به دنبال چیزی بودم !
کجاست سایه ؟
من از مصاحبت آفتاب می آیم !
آفتاب من اما
نه در آسمان آبی روشن
که در ناکجاآباد دنیا
در انتهای زمین
آنجا که خواب تو حتی مجال پر زدن ندارد...
آفتاب من آنجاست !
روشنایی اش اما
هر چند کوچک ، باز
تفاوت نور و ظلمت ، خوبی و بدی است
دچار باید بود
دچار یعنی عشق
عشق پروانه به شمع
عشق یک دانه به نور
عشق یک بلبل به زیبایی گل
...
خال های پر پروانه من
در طواف واژه هایی همه از جنس بلور
دچار آتش کلمات...
از من اما
هیچ نمانده جز خاکستری به رنگ خالِ پرهایم


مدافع آزادی در بند است !

مطبوعات محراب جامعه

کاش امروز به پایان نمی‌رسید. پانزدهمین نمایشگاه مطبوعات کشور را می‌گویم. اما امروز به پایان می‌رسد. یک روز بیشتر تا آنانی که نیامده‌اند بیایند و شاید هم نرسیده‌ها برسند. درست مثل هر سال. تمدیدی‌ها روز آخر خود را زودتر می‌رسانند. عادت قدیمی شده است این تمدید‌ها و این تاخیر‌ها و این.... اصلا بی‌خیال. مطبوعات است دیگر. اما کاش امروز به پایان نمی‌رسید. نامی پنهان است در حاشیه همه این آمد و شدها. همه این بی قراری‌ها که هر مطبعه‌ای برای عرض اندام بیشتر تلاش فزون‌تری دارد. نامی به بلندای سی سال هجرت. شاید سی سال فراموشی. نامی به قداست نام امام موسی صدر.
آنهایی که او را می‌شناسند می‌دانند که امام موسی صدر قبل از این‌که یک مبارز باشد یک اندیشمند بود. می‌بینید فعل حال برای جمله‌ای که نامش در آن جای گرفته چه زیباتر می‌نشیند. امام موسی صدر یک آزادیخواه بود. این موضوع سختی نیست که نتوان کشفش کرد. اندیشه گفتمان داشت و همین شده بود وجه تمایز او. اگر دلیل محکم هم می‌خواهید همین بس که آخرین نوشته او مقاله‌ای بود در روزنامه لوموند که در حمایت از انقلاب اسلامی به تحریر در آورد.

بازهم دلیل می‌خواهید سری بزنید به یک برگ از تاریخ که روزنامه‌نگاران کشورمان، نزدیک به چهل و دو سال است از حافظه تصویری اشان پاک شده است.

به این جمله خوب دقت کنید: امام موسی صدر 42 سال پیش از حق مطبوعات و روزنامه‌نگار و آزادی بیان دفاع می‌کند و در پاسداشت آزادی و مقام روزنامه نگاری کشته شده به صراحت سخن می‌گوید «کامل مروه» همان روزنامه نگار لبنانی است که امام موسی صدر در مراسم هفتمین روز درگذشتش می‌گوید: برادران، مطبوعات محرابی است برای پرستش خدا و خدمت به انسان‌ها و اگر از عهده وظایف خود بر نیایید دامگه شیطان و مایه تخریب انسانیت است.

او در جای دیگر به صراحت می‌گوید: آزادی حق روزنامه نگار است، که جامعه اش باید به او پیشکش کند.آزادی خدمتی است به روزنامه نگار تا کار خود را به انجام برساند و خدمتی است به جامعه تا همه چیز را بداند.و در پایان نیز می‌گوید: صیانت از آزادی ممکن نیست مگر با آزادی.

می‌بینید چه روشن این«مسیح لبنان» نزدیک به نیم قرن پیش از حقوق روزنامه‌نگاری و پس از شهادت یک روزنامه نگار حمایت کرده است.

او سال‌هاست که در بند است، چه کسی جرات دارد که فعل هایش را در انتهای نام امام موسی صدر ماضی به کار ببرد. او در حال است. اکنون است. اما ما روزنامه‌نگاران چه؟ کجای این دنیا ایستاده‌ایم؟ آیا به یادش بوده‌ایم؟ کاش نمایشگاه مطبوعات امروز به اتمام نمی‌رسید تا حداقل در این هیاهوی حضور!‌ تمام روزنامه‌های رنگی و سیاه و سفید، روزی را به نام امام موسی صدر،‌ تیتر کوچکی را به او اختصاص می‌دادند.
به نقل از روزنامه جام جم


برش هایی از شیوه زندگی و خلق و خوی امام موسی صدر

رفتار مرد مهر آفرین در زندگانی

گریه بچه ها متأثرش می کرد .


این طور بود :
خوب لباس می پوشید .
کم غذا می خورد . می گفت:«یک چهارم اینکه می خوریم هم برای آدم بس است» .
چهارزانو می نشست (جز وقتی که مهمان ها لبنانی بودند چون آنها به چهارزانو عادت ندارند) .
وقتی می خوابید ، روانداز را می کشید روی صورتش . یک بار که خیلی غمگین بود هم این کار را کرد ؛ وقتی خبر فوت شوهر خواهرش ، آقای عبادی را شنید .
وقتی قرار بود جایی برود ساعت دقیق راه افتادن اش را نمی گفت (در لبنان به خاطر عدم امنیت و اوضاع به هم ریخته ، این کار را می کرد)
گاهی زیر لب شعرهایی را که حفظ بود می خواند .
با بچه ها زیاد حرف می زد ؛ بچه ها را طرف صحبت قرار می داد .
به عربی و فرانسه مسلط بود . انگلیسی می دانست اما نه به خوبی آن دو تا .
رنگ عبایش معمولاً مشکی و جنسش نازک بود .
در تابستان معموملاً رنگ های روشن می پوشید .
به اینکه کسی به خانمی توهین یا ظلمی کند حساسیت داشت ؛ می گفت :«به زن ها در طول تاریخ ظلم شده ، ما این کار را نکنیم» .
درباره کارهایی که می خواست بکند ، با پروین خانم –همسرش- حرف می زد ؛ از جمله قبل از اینکه مهمان دعوت کند .
کم می خوابید ؛ گاهی 5 تا 10 دقیقه –بعد از ناهار- و واقعاً سر 5 یا 10 دقیقه بیدار می شد .
ریز کارهایش را در دفتر یا سررسیدی می نوشت .
فشارش خیلی زود می افتاد به همین دلیل شیرینی بیشتر می خورد .
ساعت می بست و انگشتر دست می کرد .
بلوز یقه اسکی زیاد می پوشید ، دوست داشت .
گریه بچه ها متأثرش می کرد .
قابل اعتماد بود . جوان های فامیل –دختر و پسر- حرف هایی را که شاید به پدر و مادرشان نمی گفتند به آقا موسی می گفتند .
حرف زدنش مثل صورتش نافذ و تاثیرگذار بود .
سرش را موقع راه رفتن کمی خم می کرد ؛ شاید چون قدش خیلی بلند بود (192سانتی متر)
وقت هایی که سرحال بود ، شوخی می کرد .
قرار گذاشته بود که بچه ها در خانه فقط فارسی حرف بزنند ؛ نه عربی ، نه فرانسه .
تنبیه بچه ها –اگر خطایی می کردند- این بود که با آنها حرف نمی زد ؛ از چند ساعت تا یک روز .

این طور نبود :
«نعلین» نمی پوشید ، کفش معمولی مشکی می پوشید .
نمی گذاشت دستش را ببوسند . دست راستش بابت اینکه مدام آن را عقب کشیده بود ، درد می کرد .
هیچ چیزی را به کسی توصیه مستقیم نمی کرد ؛ این کار را بکن یا آن کار را نکن !
درباره یک چیزهایی پرس و جو نمی کرد ؛ مثلاً نمی پرسید نماز خواندید ؟ نخواندید؟ کی خواندید؟
درباره آدم ها پیش داوری نمی کرد . اصل بر خوب بودن همه بود مگر اینکه خلافش ثابت شود .
گاهی از خستگی بیهوش می شد (چون فشارش زود می افتاد) اما کار را نصفه رها نمی کرد .
«دشداشه» نمی پوشید ؛ نه در خانه نه بیرون .
صدایش را بلند نمی کرد .
عصبانیت یا دلخوری اش را نشان نمی داد ؛ محبتش را نشان می داد .
خودش برای خودش لباس یا کفش نمی خرید (وقت نمی کرد)، پروین خانم این کار را می کرد .

همشهری جوان شماره 181 صفحه 53_ نوشته شده توسط حبیبه جعفریان


دایی جوان من ، ما را داخل آدم حساب می کرد...


امام موسی صدر


من کوچک بودم و یک دایی داشتم که بزرگ بود . قدش بلند بود . خودش می گفت مثل مناره مسجد . دایی جون یک خصوصیتی که داشت این بود که ما را داخل آدم حساب می کرد ؛ ما بچه بودیم ، یک مشت بچه که توی حیاط شلوغی در قم ، گرگم به هوا بازی می کردیم اما او احتراممان می کرد . به حرفمان گوش می داد و با ما حرف می زد . حرف حسابی می زد . به من می گفت :«این بچه ها را می بینی ؟ همه از یک فامیل­اند اما با هم فرق دارند چونن پدرانشان با هم فرق دارند چون در محیط­های مختلف بزرگ شده اند . آدم ها با هم فرق دارند . به خاطر محیط ، نسل و تربیت مختلف با هم فرق دارند» .
دایی جون به ما رسیدگی می کرد ؛ یعنی دقت می کرد که مساله تک تک ما چیست . علاقه ما چیست . آن موقع شرایط این طور بود که دخترها یا در خانه درس می خواندند یا مکتب می رفتند . یکی از دوستان پدرم وقتی دیده بود من دارم امتحان می دهم که تصدیق دبستان بگیرم تا بروم دبیرستان ، با پدرم دعوا کرده بود که دخترهای ما نباید بروند دبیرستان . آن موقع دایی جون لبنان بود . من برایش نامه می نوشتم و درددل می کردم . این را هم تعریف کردم . یک سفر که آمده بود ایران با پدرم حرف زد . گفت :«الان دوره ای نیست که آدم دختر را نفرستد درس بخواند . جریان زندگی مثل یک نهر آب است . باید به بچه­ات شنا یاد بدهی ، کنار بایستی و مراقب باشی غرق نشود» .
دایی جون می گفت :«آدم ها را زود دسته بندی نکنید و کنار نگذارید . فلانی چون این طوری لباس می پوشد ، پس این طوری فکر می کند چون این طوری فکر می کند ، پس حتماً فلان جور است» . می گفت :«خوب است آدم خودش باشد ، خودش را حفظ کند ولی بقیه را هم ببیند و بشنود». وقتی بعدها برای درس خواندن رفته بودم آلمان ، یک همشاگردی نپالی داشتم . دایی جون می گفت :«ارتباطت را با این قطع نکن . دنیا را می توانی با آدم هایش بشناسی».
من جوان بودم و یک دایی داشتم که دیگر جوان نبود ، اما هنوز خوب لباس می پوشید . عطر می زد . به من می گفت خوب لباس بپوش . حجاب داشته باش ولی خوب بپوش . حتی یک مدل لباس برایم انتخاب کرده بود و آورده بود . گفت :«این به نظرم برای تو خوب باشد». یک لباسی همان جور که او پیشنهاد کرده بود برای خودم دوختم که خوب بود . دایی به تک تک ما دقیق می شد . ما را داخل آدم حساب می کرد . ما را که یک مشت بچه بودیم و توی حیاط خانه شلوغی در قم گرگم به هوا بازی می کردیم .

همشهری جوان شماره 181 صفحه 49_ نوشته شده توسط فاطمه صدرعاملی


پیام رهبر انقلاب به همایش امام موسی صدر

پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی
حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
به همایش علمی بزرگداشت امام موسی صدر


گرامی داشت عالم فرزانه و اندیشمند پیشرو ، علامه سید موسی صدر که اکنون به همت شما حضار محترم صورت می گیرد ، اقدامی پسندیده و دیرهنگام است که شاید بتواند قدردانی و سپاس بجایی محسوب شود از بخشی از خدمات بزرگی که آن عالم مبتکر و پر نشاط در مدتی نزدیک به بیست سال در صحنه اجتماعی و سیاسی لبنان به شیعه و لبنان تقدیم کرد .
وحدت و هویّت بخشیدن به شیعه لبنان و ایجاد هم زیستی و احترام متقابل میان پیروان ادیان و طوایف سیاسی در آن کشور از سویی و صراحت در معرّفی رژیم غاصب صهیونیست به عنوان «شرّ مطلق» و اعلام حرمت همکاری با آن از سو دیگر و بالاخره ابراز ارادت و صمیمیت نسبت به رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، در عرصه فرهنگی و نوشتاری و چه با همکاری با عناصر مبارز ایرانی در مدتی طولانی ، از این عالم بزرگوار که فرزند حوزه علمیه قم و بازمانده یکی از خاندانهای بزرگ علمی در جهان تشیع است ، شخصیتی همه جانبه پدید آورده بود و چنین بود که امام راحل بزرگوار ما دلبستگی و تکریم خود به این شخصیت معزّز را از اوایل پیروزی انقلاب با بیانات گوناگون ابراز داشتند .
یقیناً محروم شدن صحنه لبنان از حضور چنین عنصر ممتاز و ارزشمندی یک خسارت بزرگ بوده و هست که متأسفانه عکس العمل مناسب خود را از سوی مدعیان طرفداری از حقوق بشر دریافت نکرده و امیدواریم بی خبری ها در این قضیه با همت صاحبان همّت و مسئولیت پایان یابد .

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
سید علی خامنه ای
8/3/1378


اللهم فک کل اسیر

بسم الله الرحمن الرحیم
روز قدس امسال هم برگزار شد و ملت غیور ایران ! راهپیمایی نمادین خود را انجام دادند هر چند صهیونیست ها نمادین انسانها را نمی کشند ! بلکه هر لحظه دست شان به خون مردم فلسطین آغشته می شود .
در راهپیمایی امسال تصویری در دست مردم تهران می دیدی که برایت جدید بود و جمله ای را می خواندی که تکراری نبود و در آخر دعایی می کردی برای آزادی صاحب این عکس و اندیشه .
امسال هم در بین پوسترهای رنگارنگ سازمان ها و نهادهای مختلف ، تصویری می دیدی از امام موسی صدر ، رهبر ایرانی شیعیان لبنان به همراه این جمله : شرف قدس اجازه نمی دهد که به دست غیر مومنین آزاد شود و این جمله خطاب به یاسر عرفات است در یک مراسم رسمی و هر چند در آن سال های به ظاهر مبارز بودن او بسیاری معنی این جمله را نفهمیدند ، اما ما در این سالهای نزدیک خوب معنی «غیر مومنین» را فهمیدیم .
هر چند روز قدس را امام خمینی مطرح کرد اما آنکه خودش را سپر بلای مسجد الاقصی کرد کسی است که سی سال است حضورش را در بین خود نمی بینیم . کسی که اسرائیل را شرّ مطلق خواند و تعامل با آن را حرام اعلام کرد . کسی که ما امروز دعایش می کنیم و امیدواریم که از بند اسارت رژیم لیبی آزاد شود هر چند خطیب محترم نماز جمعه تهران مرحوم و زنده یاد !!! خطابش کند .
آنچه برایتان با عنوان گزارش تصویری به یادگار می گذارم گوشه ای کوچک از آن چیزی است که در روز قدس امسال ، در بین راهپمایان تهرانی اتفاق افتاد . بسیاری از صحنه ها از نگاه دوربین ها دور ماند . اما آنچه ما را امیدوار می کند این است که مردم امسال بسیار گفتند «اللهم فک کل اسیر»




کمیته مردمی پیگیری سرنوشت امام موسی صدر